وقتی پسر کوچولو پیانوی خانوادگی را مینوازد، از فشردن کلیدهای آن غرق در شادی میشود. پدرش نام او را در کلاس پیانو مینویسد تا بتواند نواختن را به درستی بیاموزد. راج نتها، سپس گامها، بعد آهنگها را میآموزد و سرانجام قطعات کلاسیکی را مینوازد که پدرش میشناسد و برای همین به او افتخار میکند. با این حال، هرچه راج بیشتر تمرین میکند و ماهرتر میشود از نواختن کمتر لذت میبرد- تا اینکه بزرگ میشود و به کلی نواختن را کنار میگذارد. اما وقتی پدرش بیمار میشود و از راج میخواهد برایش آهنگی بنوازد، آیا راج به یاد میآورد چگونه از قلب بنوازد؟
پیتر رینولدز دربارهی این داستان چنین میگوید: «من میخواستم از انرژی طبیعی و بدون ترسی تجلیل کنم که کودکان با آن به دنیا میآیند و همه را تشویق کنم که هنگام یادگیری قوانین و فنون هنری این ذوق اولیه را از یاد نبرند. همچنین میخواستم به خودمان یادآوری کنم که وقتی قلبمان ما را به راههای جدیدی میکشاند، اشکالی ندارد قوانین را آسان بگیریم، بشکنیم، دوباره بسازیم و حتی آنها را نادیده بگیریم. خلاقیت بر اساس شجاعت و اصالت شکل میگیرد. اجازه دهیم خلاقیت به جریان بیفتد و ببینیم به کجا میرویم.»
داستان پرمعنایی از پیتر رینولدز دربارهی پدر و پسری که با زبان موسیقی به هم میپیوندند: «وقتی این کتاب را مینوشتم، امیدوار بودم همصدای کسانی باشد که دوست دارند از آنها به عاملان شادی و نشاط یاد شود- نه کمال. اما وقتی پدرم دو سکتهی قلبی را پشت سر گذاشت، این داستان معنای جدیدی به خود گرفت. زمانی که ناراحتی او را دیدم، خواستم دوباره آن برق همیشگی را در چشمانش ببینم. هیچ واژهای در میان نبود. فقط احساس بود. مثل موسیقی.»
درون مایه:
پرورش خلاقیت، شجاعت هنری، هنرپروری، فرزندپروری
“Could you play a song for me?”
When a young boy begins to play on his family’s piano, reveling in the fun of plunking the keys, his father signs him up for lessons so that he can learn to play properly. Raj learns notes, then scales, then songs, and finally classical pieces that his father can recognize and be proud of. However, the more Raj practices and the more skilled he becomes, the less he enjoys playing- until he grows up and stops playing altogether. But when his father becomes ill and requests that Raj play for him, will Raj remember how to play from the heart?
An evocative story from Peter H. Reynolds about how a father and son connect through the language
of music: “When I first wrote this story, I hoped it would resonate with those who are looking to be reminded to be playful, to channel joy- not perfection. Then it took on new meaning when my father suffered two strokes. Seeing him in discomfort, I wanted to see that sparkle in his eyes again. There were no words. Just feelings. Like music.”
هنوز بررسیای ثبت نشده است.