منتقد اجتماعی جوانی که این داستان را دربارهی خانوادهی عجیب غریب و رفتارهای خارج از انتظارش تعریف می کند، به این نتیجه می رسد که خانواده ها واقعاً خیلی خنده دارند .
پدرش همیشه تأکید می کند که او همان لحظه ای بیاید که صدایش می کند .اما خودش هیچ وقت به موقع نمی آید. مادربزرگ لوسش می کند ولی بعد می گوید رفتار بچه ها در زمان کودکیاش خیلی بهتر بوده!
هر کدام از اعضای خانواده به نحوی پیام های مبهم و گیج کننده ای که ترکیبی از عاطفه و نقد است به او می رسانند. هرقدر هم سعی می کند رفتارهای غیرمنطقی دیوانه کننده آن ها را بفهمد، آن ها همیشه او را متعجب می کنند- اما وقتی به خانواده اش بیشتر از هروقت دیگری نیاز دارد، او را به بهترین شکل ممکن غافلگیر می کنند.
درونمایههای داستان: ارزش خانواده
The young social critic who tells this story about his crazy, frustrating relatives’ odd behavior can only conclude that families are very funny indeed. His father always insists that he come “this minute” but never has time to come himself. His grandmother spoils him but then complains that children behaved much better in her day. In their own ways, each family member gives him a bewildering mixed message of affection and criticism. No matter how he tries to understand their maddening illogic, they always surprise him- but when he needs them most, they give the best surprise of all.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.