زمستان سال 2019 میلادی (1398) شبیه بقیهی زمستانها به نظر میرسید. تعطیلات سال نو میلادی و دورهمیهای خانوادگی، سررسید پروژههای مدرسه و مهلتهای کاری سر جای خود بود. مردم با قطار و اتوبوس به سر کار خود میرفتند و هواپیماها زیگزاگی در آسمان پرواز میکردند. ما بیرون میچرخیدیم و پرسه میزدیم، صحبت میکردیم، غذا میخوردیم و مثل همیشه زندگی میکردیم. تا اینکه چیزی تغییر کرد. ویروسی وارد دنیای ما شد و کمکم راه خودش را شهر به شهر، کشور به کشور، قاره به قاره باز کرد.
ظاهراً یک شبه، ولی در واقع یکییکی، همهی آنچه زمانی عادی به نظر میرسید، دیگر آنطور نبود، به طوری که برای جلوگیری از انتشار ویروس، تقریباً همه، در همه جا، به درون رفتند و درها را روی خودشان بستند.
پردازش سرعت تغییرات دشوار بود. ناگهان حسی به وجود آمد که در هر جای دنیا که هستیم، ارتباطمان قطع شده است. همه در خانه ماندند و همسایههای کناری احساس میکردند میلیونها کیلومتر از هم دورند. خیابانها و آسمانها بهطور وحشتناکی ساکت و خالی به نظر میرسید. احساس میکردیم دنیای بیرون فرق کرده است.
در درونمان نیز تفاوت احساس میکردیم. افراد مبتلا به اختلالات ایمنی و مشکلات سلامت یا افراد مسن (از جمله مادرم که تحت شیمی درمانی و پدرم در خانهی سالمندان بود) در معرض خطر بزرگی قرار داشتند. ما نگران بیمار شدن خودمان یا عزیزانمان بودیم. بعضی از ما نمیتوانستیم کار کنیم. بعضی از ما نمیتوانستیم حتی بهصورت آنلاین به مدرسه برویم. بعضی دیگر نمیتوانستیم در مواقع نیاز در کنار خانوادههایمان باشیم. بسیاری از مشاغل تعطیل شدند، برخی بهطور موقتی و بعضی دائمی. هیچ ایدهای نداشتیم از اینکه قرار است بعداً چه اتفاقی بیفتد. انگار همهی دنیا نفسش را حبس کرده بود و انتظار میکشید.
اما همه درون خانه نماندند…
گروه سنی: 7 سال به بالا
هنوز بررسیای ثبت نشده است.