[vc_row equal_height=”yes” rtl_reverse=”yes”][vc_column][vc_hoverbox image=”336″ primary_title=”” hover_title=”فلسفه برای کودکان”][/vc_hoverbox][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_empty_space height=”50px”][vc_empty_space height=”50px”][vc_text_separator title=”مبانی نظری”][vc_column_text css_animation=”fadeIn”]
«فلسفه برای کودکان» Philosophy for Children
متیو لیپمن Mathew Lipman معتقد بود هر کودکی که به لحاظ ذهنی توانایی استفاده از زبان را داشته باشد استعداد تحصیل و رشد را دارد و لذا توانایی نوعی از گفتگو و بحث فلسفی را نیز میتواند داشته باشد. از این رو فلسفه زمانی آغاز میشود که ما بتوانیم زبانی را که به کمک آن دربارهی جهان سخن میگوییم، مورد بحث و بررسی قرار دهیم، لذا میتوان آموزش فلسفه را از همان زمانی آغاز نمود که کودک شروع به سخن گفتن میکند.
هدف این نیست که کودکان را به فیلسوفانی کوچک تبدیل کنیم، بلکه این است که به آنها کمک کنیم تا تفکری بهتر از قبل داشته باشند. البته کودکان هرچه بیشتر در گوش دادن و صحبت کردن مهارت یابند، همان قدر سریعتر میتوانند با فلسفهای انس گیرند که به فعالیت ذهنی، مهارتهای تفکر، استدلال، داوری و قضاوت تاکید دارد. این برنامه درسی کوشش میکند تا از هرگونه استفاده از واژگان فنی اجتناب ورزد.
علت انتخاب موضوع فلسفه از سوی لیپمن به عنوان درسی برای این است که کودکان ذاتاً به دنبال کسب معنا هستند و اغلب، انتقاد آنها به مدرسه در مورد بی معنا و بی محتوا بودن آن است. لذا به اعتقاد وی باید در کنار مطرح کردن سؤالهایی که کندوکاو علمی را در بردارد، مانند «موجودات را چگونه میتوان طبقه بندی کرد؟» یا «جمع 26+32 چند میشود؟» به طرح سؤالهایی بپردازیم که به کندوکاو فلسفی می پردازد، مانند «آیا حق داریم موجودات زنده را برای نیازهای خود از بین ببریم؟» یا «جمع چیست؟» لیپمن از این رو فلسفه را به عنوان یک موضوع درسی برای معنا بخشیدن به واژهها و آماده کردن دانشآموزان برای فکر کردن در مورد بعضی موضوعات و مفاهیم از همه مناسبتر یافت.
لیپمن برنامهی درسی خود را حاصل پیوند و هماهنگی تعداد زیادی از مؤلفههای موجود در نظریههای روانشناسان و فلاسفه میداند. او در واقع عناصر مورد قبول خویش را از میان نظریهها و نظرات افراد بسیاری برگزید و آنها را در عمل با یکدیگر ترکیب نمود.
لیپمن برنامهی «فلسفه برای کودکان» را عمدتاً بر اساس رهنمودهای جان دیویی (John Dewey) روانشناس آمریکایی و لئو ویگوتسکی (Lev S. Vygotsky) روانشناس روسی پایه گذاری کرد که هر دو در تعلیم وتربیت مسئلهی تفکر را نسبت به دانش مقدم می شمردند. دریافتهای لیمپن از کتابهای « فکر و زبان» و«نیروی فکر در جامعه»ی ویگوتسگی به او نشان داد چگونه برگرفتههای خود از افکار چارلز پِرس (Chalres Peirce) و دیویی را، در ایجاد رابطه میان «آموزش» و «رشد ذهنی» به کار گیرد.
پیش از تدوین «فلسفه برای کودکان»، فلسفه Philosophy و تعلیموتربیت Education به کلی از هم جدا و بیگانه تلقی میشدند . اما لیپمن بر آن بود که الگویی جدیدی مبتنی بر مهارتهای تفکر در تعلیم وتربیت ارائه دهد که مفاهیم محوری و انسجام بخش آن در بُعد فردی به صورت معقولیت reasonbleness ، و در بُعد اجتماعی به صورت دموکراسی بروز کند. این الگو علاوه بر پرورش مهارتهای تفکر نقاد (Critical Thinking) به پرورش تفکر خلاق (Creative Thinking) و تفکر مراقبتی (Caring Thinking) نیز تاکید دارد .
لازم به ذکر است تفکر نقاد شامل مفهوم سازی، منطق صوری و مطالعهی آثار فلسفه سنتی نیست بلکه تفکر نقاد در پی دقیقتر ساختن ذهن کودکان است، در صورتی که فلسفه به ذهن آنان عمق میبخشد و آن را پرورش میدهد.
واژهی فلسفه در برنامهی لیپمن متفاوت از چیزی است که از فلسفه در معنای سنتی آن به ذهن میرسد. آنچه فلسفه برای کودکان نامیده میشود تلاشی است برای بسط فلسفه، با این هدف که بتوان استدلال و داوری صحیح را تحت عنوان «فلسفه» به کودکان بیاموزیم، درست همان طور که خواندن و نوشتن را در قالب درس «ادبیات» به آنها میآموزیم. در این روش از فلسفه برای واداشتن ذهن کودک به کوششی استفاده میشود که در جهت پاسخگویی به نیاز و اشتیاق خود به معنا دارد.
از نظر لیپمن کودکان نیاز دارند برای تمایز قائل شدن میان استدلالهای معتبر و غیر معتبر یعنی منطق Logic، نظریههای شناختی تأیید شده و رد شده یعنی معرفتشناسی Epistemology، و اشکال قابل قبول و غیرقابل قبول قضاوت اخلاقی یعنی اخلاق Ethics و مواردی از این دست، ملاکها و موازینی بیابند. به عقیده وی، مناسبترین راه برای انجام این کار آن است که تعلیموتربیت را با تمام پیچیدگیهای گسترده اش نوعی کندوکاو (Inquiry) تلقی کنیم، و فلسفه را نیز به صورت کندوکاوی در ذیل کندوکاو فوق قرار دهیم. از این طریق است که دانشآموزان میتوانند به تفکر مستقل دربارهی نحوهی فکر کردن خود ترغیب شوند . به عبارت دیگر، لیپمن کندوکاو را یک «جنس» تلقی میکند که شاخههای مختلف فلسفه، «انواع» آن هستند. از این رو است که کندوکاوهای مختلفی همچون کندوکاو اخلاقی، کندوکاو زیباییشناختی، کندوکاو اجتماعی و غیره را مطرح میکند.[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]